مامان غصه ميخورما:(
دختري ديروز از چشم چپش آبريزش داشت و همش عطسه ميكرد . اولش گفتيم چيزي نيست ، چون تب كه نداشت و فقط احساس كرديم شايد يك حساسيت فصلي كوچولو باشه، با سينا و عمو و زن عمو رفتيم پارك كه سين ذخت اون دختر هميشگي نبود. اصلا نخنديد و حال نداشت . زود اومديم خونه و اخرش دلمون راضي نشد . ساعت 11.30 شب رفتيم درمانگاه ، سه تا بيمارستان و شياف استامينوفن پيدا كرديم و مامان و بابا پيش دختري خوابيديم. دعا كرديم زودي خوب بشه ! يك ساعت به يك ساعت پا شدم و تبش رو چك كردم. فرشته ها دخترم رو لالا دادن و چقدر ناز تا صبح خوابيد و حال نداشتي حتي گريه كني . شير و دارو و خواب و .... صبح رسيد و خورشيد دميد. اميدوارم هيچ بچه اي مريض نباشه. ...